خاطرات یک کودک خنگول
کتابی جذاب و متنوع از تمامی مضامین دوران نوجوانی؛ از نظر Jeff Kinney، مدرسه راهنمایی احمقانهترین ایدهای است که تا به حال عملی شده است. این مکان مملو از صدها دردسر مختلف است، که عبارتند از احمقها، قلدرها و یا طردشدن و مسخرهشدن از طرف دوستان و گوشهگیری هنگام غذا خوردن. Jeff برای قسر در رفتن از این مصیبتهای بی پایان و به رسمیت شناخته شدن از طرف دوستان و موقعیتهایی که به وفور احساس میکند، مجموعهای بی پایان از طرحهای متنوع را طراحی میکند که البته همه آنها نتیجهای ندارند و به راه کجی میروند. “این تنها یک دفتر خاطرات نیست، یک مجله است!”. گِرِگ (Greg) مینویسد: «یک روز که من مشهور شدم، کارهای بهتری برای انجام دادن خواهم داشت تا اینکه تمام روز به سؤالات احمقانه مردم پاسخ دهم.»
Diary of a wimpy kid
To Jeff Kinney, middle school is the dumbest idea ever invented. It’s a place rigged with hundreds of social landmines, not the least of which are morons, wedge’s, bullies, lunchtime banishment to the cafeteria floor – and a festering piece of cheese with nuclear cooties. To survive the never-ending ordeal and attain the recognition and status he feels he so richly deserves, Greg devises an endless series of can’t-miss schemes, all of which, of course, go awry. And he’s getting it all down on paper, via a diary – “it’s NOT a diary, it’s a journal “One day when I’m famous,” writes Jeff, “I’ll have better things to do than answer people’s stupid questions all day.” So was born the Wimpy Kid’s diary.